مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد. - مرده شوبرده، مرده شوی شسته، نفرینی است. (آنندراج). زشت. ناپسند. منفور: بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست مرده شو برده پریشان زغم خاتون است. جلالا (آنندراج). - امثال: چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند. ماما آورده را مرده شو می برد. مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست
مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد. - مرده شوبرده، مرده شوی شسته، نفرینی است. (آنندراج). زشت. ناپسند. منفور: بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست مرده شو برده پریشان زغم خاتون است. جلالا (آنندراج). - امثال: چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند. ماما آورده را مرده شو می برد. مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
غسال که مرده را بشوید و غسل دهد: پس مرده شور باز سر شود و سر و ریشش را به نرمی بشوید. (از ترجمه النهایه). - رویش را به آب مرده شورخانه شسته اند، سخت بی حیاست، سخت بی شرم است. - مرده شوربرده، نفرینی است. رجوع به مرده شور شود. - مرده شور تخته شور کردن، نفرین کردن که مرده شور ببرد و به تخته بیفتد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
غسال که مرده را بشوید و غسل دهد: پس مرده شور باز سر شود و سر و ریشش را به نرمی بشوید. (از ترجمه النهایه). - رویش را به آب مرده شورخانه شسته اند، سخت بی حیاست، سخت بی شرم است. - مرده شوربرده، نفرینی است. رجوع به مرده شور شود. - مرده شور تخته شور کردن، نفرین کردن که مرده شور ببرد و به تخته بیفتد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
شویندۀ جسد مرده. غسال. که جسد مردگان را شستشو و غسل دهد. که شغلش شستن و غسل دادن اموات است. مرده شو. مرده شور: به مرده شویان مانی ز روی بدنیتی اگر سه رویه خوهی سود خیز و مرده بشوی. سوزنی. زشت را گوهزار حله بپوش که همان مرده شوی پارین است. نظامی
شویندۀ جسد مرده. غسال. که جسد مردگان را شستشو و غسل دهد. که شغلش شستن و غسل دادن اموات است. مرده شو. مرده شور: به مرده شویان مانی ز روی بدنیتی اگر سه رویه خوهی سود خیز و مرده بشوی. سوزنی. زشت را گوهزار حله بپوش که همان مرده شوی پارین است. نظامی
ساتر. ستار. (دهار). سرپوش. رازدار. امین. سرّ نگاهدار. مقابل پرده در: حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی. ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش. سعدی. تو بینا و ما خائف از یکدگر که تو پرده پوشی و ما پرده در. سعدی. بپوشیدن ستر درویش کوش که سترخدایت بود پرده پوش. سعدی. بمن دار گفت ای جوانمرد گوش که دانم جوانمرد را پرده پوش. سعدی. برآورده مردم ز بیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش. سعدی. خموشی پرده پوش راز آمد نه مانند سخن غماز آمد. وحشی
ساتِر. ستار. (دهار). سِرپوش. رازدار. امین. سِرّ نگاهدار. مقابل پرده دَر: حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی. ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش. سعدی. تو بینا و ما خائف از یکدگر که تو پرده پوشی و ما پرده در. سعدی. بپوشیدن ستر درویش کوش که سترخدایت بود پرده پوش. سعدی. بمن دار گفت ای جوانمرد گوش که دانم جوانمرد را پرده پوش. سعدی. برآورده مردم ز بیرون خروش تو با بنده در پرده و پرده پوش. سعدی. خموشی پرده پوش راز آمد نه مانند سخن غماز آمد. وحشی
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای گونه های پایا و دو ساله و یکساله میباشد (در نقاط گرم پایا است و در نواحی بحرالرومی (مدیترانه) بصورت گیاه دوساله و در نواحی سردتر بصورت گیاه یکساله است)، برگهایش متقابل و بیضوی و بدون دندانه و گلهایش کوچک و سفید یا گلی رنگ وپوشیده از چهار ردیف برگه های مایل بسفید که بصورت کروی در آمده اند میباشد. بویش معطر و نافذ و طعمش پسندیده و با احساس گرما همراه است. برگ و سر شاخه های گلداراین گیاه مورد استفاده دارویی است و از آنها اسانس گیری میشود. اسانس مرزنگوش زردمایل به سبز است و بویی مخصوص و کاملا مشخص و طعمی ملایم دارد و شامل 40 در صد از ترکیبات ترپن ها میباشد. برگ این گیاه غالبا بصورت گرد (پودر) جهت معطر ساختن اغذیه بکار میرود و بعلاوه برای آن اثر آرام کننده و تسکین بخش نیز ذکر کرده اند. از اسانس آن در صابون سازی جهت معطر ساختن صابونها استفاده بعمل میاید مرزجوش مرزنجوش مرد قوش مرتقوش ریحان داود مرزنگوش افریقایی مرزه گوش حبق الفتی حبق الفنا حبق القنا حبق الفیل خرک. یا یا مرزنگوش افریقایی. مرزنگوش یا مرزنگوش وحشی. گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که ارتفاغش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و دارای بویی معطر میباشد و بطور خودرو در نواحی خشک و کوهستانی و جنگلهای اروپا و آسیا (از جمله ایران) میروید و بیشتر بنام آویشن کوهی مشهور است. این گیاه را بمنظور استفاده های دارویی آن نیز کشت میکنند. ساقه آن راست پوشیده از کرک برنگ مایل به قرمز و برگهایش متقابل و بیضوی برنگ سبز تیره و پوشیده از کرک است. گلهایش مجتمع برنگ ارغوانی یا سفیدند و در فاصله ماههای خرداد و مرداد ظاهر میشوند. از قدیم الایام استعمال این گیاه معمول بوده و حتی در زمان ارسطو درباره آن خواص متنوع ذکر گردیده است. برگ و سرشاخه های گل دار گیاه مزبور بمصارف درمانی و تهیه اسانس میرسد. اسانس آن در صورتیکه تصفیه شده باشد بی رنگ است ولی بزودی زرد میشود. ترکیب شیمیایی اسانس این گیاه بر حسب محل رویش آن فرق میکند رویهمرفته شامل مقادیری تیمول میباشد. برای این گیاه اثر مقوی معده و بادشکن ومعرق و ضد تشنج ذکر کرده اند و اسانس آن نیز دارای اثر التیام دهنده و ضد عفونی کننده است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپا و افریقا میروید فودنج جبلی صعتر آویشن کوهی مامون
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای گونه های پایا و دو ساله و یکساله میباشد (در نقاط گرم پایا است و در نواحی بحرالرومی (مدیترانه) بصورت گیاه دوساله و در نواحی سردتر بصورت گیاه یکساله است)، برگهایش متقابل و بیضوی و بدون دندانه و گلهایش کوچک و سفید یا گلی رنگ وپوشیده از چهار ردیف برگه های مایل بسفید که بصورت کروی در آمده اند میباشد. بویش معطر و نافذ و طعمش پسندیده و با احساس گرما همراه است. برگ و سر شاخه های گلداراین گیاه مورد استفاده دارویی است و از آنها اسانس گیری میشود. اسانس مرزنگوش زردمایل به سبز است و بویی مخصوص و کاملا مشخص و طعمی ملایم دارد و شامل 40 در صد از ترکیبات ترپن ها میباشد. برگ این گیاه غالبا بصورت گرد (پودر) جهت معطر ساختن اغذیه بکار میرود و بعلاوه برای آن اثر آرام کننده و تسکین بخش نیز ذکر کرده اند. از اسانس آن در صابون سازی جهت معطر ساختن صابونها استفاده بعمل میاید مرزجوش مرزنجوش مرد قوش مرتقوش ریحان داود مرزنگوش افریقایی مرزه گوش حبق الفتی حبق الفنا حبق القنا حبق الفیل خرک. یا یا مرزنگوش افریقایی. مرزنگوش یا مرزنگوش وحشی. گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که ارتفاغش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و دارای بویی معطر میباشد و بطور خودرو در نواحی خشک و کوهستانی و جنگلهای اروپا و آسیا (از جمله ایران) میروید و بیشتر بنام آویشن کوهی مشهور است. این گیاه را بمنظور استفاده های دارویی آن نیز کشت میکنند. ساقه آن راست پوشیده از کرک برنگ مایل به قرمز و برگهایش متقابل و بیضوی برنگ سبز تیره و پوشیده از کرک است. گلهایش مجتمع برنگ ارغوانی یا سفیدند و در فاصله ماههای خرداد و مرداد ظاهر میشوند. از قدیم الایام استعمال این گیاه معمول بوده و حتی در زمان ارسطو درباره آن خواص متنوع ذکر گردیده است. برگ و سرشاخه های گل دار گیاه مزبور بمصارف درمانی و تهیه اسانس میرسد. اسانس آن در صورتیکه تصفیه شده باشد بی رنگ است ولی بزودی زرد میشود. ترکیب شیمیایی اسانس این گیاه بر حسب محل رویش آن فرق میکند رویهمرفته شامل مقادیری تیمول میباشد. برای این گیاه اثر مقوی معده و بادشکن ومعرق و ضد تشنج ذکر کرده اند و اسانس آن نیز دارای اثر التیام دهنده و ضد عفونی کننده است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران) و اروپا و افریقا میروید فودنج جبلی صعتر آویشن کوهی مامون